معنی بدون پارو
حل جدول
فیلمی از استیون بریل
بدون مقدمه
بداهه ، بی تامل ، بدون تهیه
بدون دقت- بدون رودربایستی
بیملاحظه
بدون دقت، بدون رودربایستی
بی ملاحظه
لغت نامه دهخدا
بدون. [ب ِ ن ِ] (حرف اضافه ٔ مرکب) بغیر. بجز. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی. بلا. (یادداشت مؤلف): بتلاء؛ عمره ٔ بدون حج. (منتهی الارب). اراضی بدون مالک، یعنی بی مالک. بدون او این کار میسر نیست، یعنی بی او. (از یادداشت مؤلف).
عربی به فارسی
فرهنگ معین
فاقد، بی بهره، بی (نشانه فقدان یا نبودن). [خوانش: (بِ نِ) (ص. ق.)]
گویش مازندرانی
دانسته باش – بدان
فارسی به آلمانی
Aber, Äußerlich, Jedoch, Ohne, Sonder, Von außen
مترادف و متضاد زبان فارسی
بری، بلا، بی، عاری،
(متضاد) با
فرهنگ فارسی هوشیار
بغیر، بجز
فارسی به ایتالیایی
senza
معادل ابجد
271